چ ش م ا ن ت ظ ا ر

مقطعه میکنم،چشم انتظاریم را!!!_بگذار بشوم

چ ش م ا ن ت ظ ا ر

مقطعه میکنم،چشم انتظاریم را!!!_بگذار بشوم

۸ مطلب با موضوع «شعرهام :: امام زمان عج» ثبت شده است

ادایِ عاشقی

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۶ ب.ظ

شکسته بال و پرم در هجومِ سیلِ "اَدا"

مگر بداد رسی _ مادر التماسِ دعا

گرفته حولِ دلم را پُر از سیاهیِ شرم

بگیـــر نگــــارا،تو دستــــــِ نیازِ مـــرا

پُرم زِ غفلت و آشوبِ بی تو بودنهـــا

مرا زِ قیدِ منیت هایم بکن تو جـــدا

دلم به تنگ آمده از دردِ دلهایـــم

دعا بحالِ دلم کن_شوم کنیزِ شما

من و نیازِ من و حسرتم برویِ دل

توودوایِ دل ویک سفر به کرب وبلا

سرم به سویِ زمین،در دلم هوایِ تو

نمیدهی تو براتی،رسد به دستِ گدا؟

ببخش؛دلِ بیمارِ من فقط تورا دارد

هنوز نشدم"چشم انتظارِ یوسفِ زهرا"


27خرداد94/گیلان


مضطر....

شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۱ ب.ظ

دستِ دعا در طلبت رو به آسمان!

چشمِ فقیر،بر قدمت رو به رو زمین!

جانا؛خیالِ نبودنت می کُشد مرا...

من؛بینِ اینهمه عاشق...فقط همین!

امنیجیب_مضطرم اینبار،دلبرا...

ذکرِ نبودنت شده در هر حالیم عجین!

جم،جمکران،جمعه...جامانده ام همش،

از بس جواب کرده ای به نگاهیم ازین!

سر در هوا!به یادِ تو!من مستِ رویِ تو،

آرامی و قراری ندارد که این حزین!

من بد_معترفم که به حالِ خود...

تو خوب_من که دارم به این یقین!

دست بر دعایِ تو هر شب به حالِ من

من مست،دعایِ تو می وزد...وزین!

آری جز این سراغ ندارم از کرامتت،

من مستحق نبوده و کردی مرا...قرین!

 

14آبان93/گیلان



!)آرامی و قراری ندارد، که این حزین:"(

!!)چقدر دلم تنگه جمکرانه....

ادای عاشقی

يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۴۷ ب.ظ
آری؛

دارم فقط_ادای عشق تو را در میاورم
امشب چو اشک_این قائله را سر میاورم
دستگیرتو نشد_این دلِ بی آبرویِ من
یاللعجب!_چه شد؟نکند شَر بیاورم؟...
لکنت گرفته زبان و_دیده می دهد صدا،
بغضی گرفته راهِ گلو....نوا در بیاورم؟
آری شکست،بغض و_نگاهم بسویِ توست
گفتی که باید_چشمانِ خود را تَر بیاورم!
دیدی چه شد؟_حالِ عطش در فراقِ تو؟
باری شده_برای تو جز دردِسر بیاورم؟
خوش نیست....حال و هوایِ دلم_بگو؛
اینجا چطور_عشقِ تو در بَر بیــــاورمـــ؟


اسفند1392/گیلان



*درد دارد.....ادای عاشقیم:"(

نشانه"...."

شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۵۸ ب.ظ

دارم فقط_نشانه ای از خاکِ پایِ تو

دارد چه زود_می گذرد این هوایِ تو

این سان_شبیه قلم،خط کشیده ام

بر رویِ خاکِ دلم_زیرِ پایِ تو....

قدری نگاه کن_به حال و هوایِ من؛

آیا نمیشود که شوم_آشنایِ تو....؟

چیزی بگو....دست نگه دار،جانِ من

اشکی گره شده_آری برای تو!!!

آری_به یُمن یادِ تو بر رویِ دیده ام

شبنم گرفته کمی_جانم فدای تو

قدری وزیده نسیمِ قدومِ عـــشق،

سبز است جهان_به عطرِ دلربایِ تو


23خرداد1393/گیلان


#آقا گذری کن زِ ایوانِ دلم....

##این روز ها بیش از همیشه محتاج به جمکرانم....

###اگر اونی که باید بود،میبود....حال هیچکسی خراب نبود!

عاشقِ سربـــ.....ـــار

سه شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۴۵ ب.ظ

چشم من نیست که نیست_لایقِ دیدار هنوز

آری...باز هم نشده ست_رهروِ دلدار هنوز

دست من بود که انقدر پریشان شده ای...

هر چه باشد_منم آن "کهنه طلبکار" هنوز!

طلبــت_یادِ منو_دستِ قنوتــت هر شـــب

نکنی رد، تو که این_"عبدِ گنهکار" هنوز؟...

می کُشد مهرِ تو و اشکِ به چشمِ تو مرا

کنم از شرم،همش_چهره به دیوار هنوز!

شرمم از لـــــطفِ رضایی تو استـــــــــ

تا که انقدر شدم_از تو طلبکــــــــار هنوز!!

چَقَدَر از سرِ نادانیِ من گریه کنی؟؟؟

منم از اشکِ تو_انگار نه انگار....هنوز؟!:'(

تو کنی باز "رَهی" از سفرِ کرب و بلا...

منم آسان بدهم_از دستِ تو هر بار هنوز

بکنی یا نکنی دیده به این"عبـــدِ ذلیل"

این منم_گریه کُنت"عاشقِ سربار" هنوز!


4آذر93/گیلان


"عبور"

دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۳۹ ب.ظ

بیزارم از نبــــــودنی که_نگاری_در او گم است

از پرسه یِ زمــــان که_قراری_در او گم است

این دل،اگر "تو" نبـــــــــــاشی در او....چنان؛

سیرِ تلاطمیست،که_بهاری_در او گم است

حبس اســـت،زمیــن و زمان،در ندیدنتـــ!

چون مستی کسی که_خماری_در او گم است

جاریست....تمامِ یادِ تو بر رویِ دیــــــده ام!

لبریزِ لحظه ای که_تکراری_در او گم است

چشمی که نیست"لایقِ دیدارِ چهره ات"...

همچو شقایقی که_سیه باری_دراو گم است

درد است،دردِ بی تو بودن و رویِ من...؛

شکلِ تبسمی که_حالِ زاری_دراو گم است

هر کس نشسته به تماشایِ عشقِ تو،

دل مستِ مست که_قراری_در او گم است

کافیست بُگذرد نسیمت از مشامِ من....

جان را چه شد؟که_نگهداری_دراو گم است


25آبان93/گیلان


"مُجیر"_پناه دهنده

يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۱۲ ب.ظ


http://freeupload.in/uploads/1322360443.b8eba4355174.jpg

دستم بگیر_دلبرا!شده ام بی تو،من "حقیر"

غفلت گرفته مرا_در بند دنیا....شدم "اسیر"

با هر دو دستِ پرُ گُنهم آمدم....گداییــت!!

تا با هر دو دستِ خود بدهی به این "فقیر"

من سائلم_نشانیِ درگاهِ تو کجاستـــــ؟

خواهم نشینم،به راهِ تو...نگاهم کنی "امیر"

آرام نمیشود،چه کنم؟_دل بیقرارِ توست

قدری برس_تو به حال و روزِ این"صغیـر"

من...من...نه عزیزا...فقط تو مطرحی!

این_یک منِ ناچیز را از خودم "بگیـــــــر"

دارم به سر.....روز و شبم را هوایِ تو

من بد_ولی تو؛نِعمَ المولیّ و "النصیـــر"

لنگ استـــ،تمام زندگیم_بی پناهِ تو....

دستی بگیـــر رویِ سرم،یاایها "المُجیــر"


1آذر93/گیلان