"بسم رب المهــــــــــــــــدیــــ"
یه دلنوشته هست برای امام زمان....خوشحال میشم بخونید
یخورده زیاد بود برای همین تو ادامه بخونید
غم بی تو ماندن آنچنان سنگین است...که به هر آینه ای مینگرم،
میشکند...
بی تو نمیشود نفس کشید...وقتی که هربارنفسم در مجرای حنجره ام بغض میکشد و تصویر بی تعلق نبودنت در ذهنم متلاشی میشود،تمام وجودم،احساسم،قرارم میشوی...
نیستی؛
نبودنت را چنان به رخم سیلی کشیدم که گونه ام از درد در هوایت به تبلور در آمد!
کاش میدانستی...وقتی دلم کنارم نیست،چه دارم.
بی دلی که اشکهایش گویای تصورش نخواهد بود وهق هقش در فضای بی رنگ پنجره صورت نیلی بغضش را به رخ آسمان میکشد...
آه...
دلتنگ شده ام...به اندازه ی تمام گریه ای که مجنون وار از زندگی تو را میخواهد!
میگویی چه کنم؟
دست بردار نیست...هر لحظه خیالت را به ذهنم دست میکشد و هواییم میکند!
غیر تورا بنویسم؟
من از هر چه غیز توست رهیدم...واژه ی غیرتو در هیچ لغت نامه ای برایم اعتبار ندارد!!
همیشه تویی...در تمام زندگیم.
وقتی دلم به دیدنت بال بال میزند و تو با رخ نشان ندادن پرپرش میکنی معشوق تر میشود
میبینی...
چه نیازی ست عشق؟که ندیده فداییت شدم؟
تو هستی...حجابی ست از شرم و حیا(گناه)نمیگذارد ببینمت!!
وقتی علت نیامده معلول تراشی میکنی همین است دیگر...
من "عاشق" میشوم!
هر وقت که برای حاجتی دخیل زدم انتظارت را خواستی با برآورده کردنش مرا بیازمایی که چند مرده عاشقم...
ولی هربار بهانه تراشی کردم و تو میدانستی که حاجتم نیار وصال تو بود...
نیاز؛
این نیایشی ست که مرا بی قرار تو میکند...
عشق؛
چیزی ست که فقط به تو تعلق دارد،چون هر که تورا درک کرد از زندگی افتاد...
سقوط؛
اولین باریست که نبودنت را چشیدم...فقط مرا از زمین به آسمان برد!
وقتی اشک امان مرا میبرد دلتنگیت در پناه نگاهم سکته میزند
باران؛
بدون تو باران هم بوی تشنگی میدهد..
در این هوای من...قلمم هم برایت اشک میتراود از زغال!
چگونه میشود نوشته ای را تمام کرد وقتی تو آغاز نفس هایی؟؟
"الهم عجل لولیک الفرج"
التماس دعا(خیلی محتاجم)
سری به ماهم بزن
اگه نیومدی با عزرائیل جوجو طرفی