دستم بگیر_دلبرا!شده ام بی تو،من "حقیر"
غفلت گرفته مرا_در بند دنیا....شدم "اسیر"
با هر دو دستِ پرُ گُنهم آمدم....گداییــت!!
تا با هر دو دستِ خود بدهی به این "فقیر"
من سائلم_نشانیِ درگاهِ تو کجاستـــــ؟
خواهم نشینم،به راهِ تو...نگاهم کنی "امیر"
آرام نمیشود،چه کنم؟_دل بیقرارِ توست
قدری برس_تو به حال و روزِ این"صغیـر"
من...من...نه عزیزا...فقط تو مطرحی!
این_یک منِ ناچیز را از خودم "بگیـــــــر"
دارم به سر.....روز و شبم را هوایِ تو
من بد_ولی تو؛نِعمَ المولیّ و "النصیـــر"
لنگ استـــ،تمام زندگیم_بی پناهِ تو....
دستی بگیـــر رویِ سرم،یاایها "المُجیــر"
1آذر93/گیلان
تو خود قانونِ طبیعتی...!!!
بودنت را میتوانم ثابت کنم....
تو؛
"مقدار عشقی هستی که بدلیلِ دلبریهایت_کشته های زیادی_داری"
ولی من؛
"بی قائده ام"
و نبودنت،دستانم را بسته است،
من میخواستم که با"تو" به تعادل برسم!
وقتی که من در کنارت قرار بگیرم-جریانِ عشقت-به قلبم"شارش" میکند
ومن
%برابر با تو میشوم%
پس میشود گفت:
_من بر مبنای تو میشود"یک"_
این فلسفه ی باتو بودن است
و من در برابر آن
بی منطق ترین
فردِ جهان
یکی بود....که با بودنش....بودنم را....باخود برد
فروردین92/گیلان
توضیحات:از در هم آمیختن و تناقض ساختن های ریاضی و شیمی و فیزیک دوم ریاضیم!