امام ما در حساس ترین برهه ی تاریخ،جبهه بزرگ دعوت به اسلام را برای سربازان انقلاب گشوده اند... جبهه رسانه ای دشمن نیز تمام توان خود را به کار بسته تا صدای دعوت مولای ما را خاموش کند ...
تکلیف چیست؟ ! چرا برخی صدای جنگ رسانه ای را نمی شنوند؟! جنازه ملک عبدالله را رها کنید ... او مدت هاست که در جهنم است ... و از مرگ وی فقط می توان عبرت آموخت!
جبهه ما اینها نیست! امام ما در جبهه دیگری می جنگد
همه ما باید به هرشکلی دعوت کننده باشیم ...
سلام بعد یه مدت نسبتا طولانی برگشتم منتظر نگاه گرمتون هستم
یه موتور گازی داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و قارقارقارقار باش میومد مدرسه و برمیگشت . یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میروند ، رسید به چراغ قرمز .
ترمز زد و ایستاد .
یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :
الله اکبر و الله اکــــبر ... نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .
اشهد ان لا اله الا الله ... هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید
چش شُدِه ؟! قاطی کرده چرا ؟ !
خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو ؟ حالتون خوب بود که !
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت : "مگه متوجه نشدید ؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن .
من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه . به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !"
گفته بودم چو بیایی غم دل باتو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی