حکمتِ خدا

واقعا همه چى حکمت خداست...
از افتادن هر برگ از درخت گرفته تا تو_صف_تاکسى_کسى_ازت_جلو_بزنه ... وصف حال:
نزدیک اذان از کلاس داشتم برمیگشتم و میخواستم زود به خونه برسم...
دو نفر قبل من منتظر تاکسى بودن...تا رسیدن تاکسى بعد من دو نفر دیگه اومدن...
وقتى تاکسى رسید همه رفتن جلو،یه دخترى که قبل من منتظر بود فقط عقب وایستاد که صداش کردم و گفتم بشین شما منتظر بودى...خوشحال شد و نشست... تا تاکسى بعدى بیاد چن دقیقه طول کشید...نشستم
راننده تاکسى یه پیر مرد باحالى بود...
جلو کنار این بزرگوار یه پسر نشسته بود
این راننده شروع کردن به صحبت...
پسرم من خدا رو خیلى دوست دارم...میدونى چرا؟
پسر با اکراه جورى که انگار دوست نداشت گفتش :
نه...منکه ازش راضى نیستم
پیرمرد با خنده بهش جواب داد"چون_بى_منت_میده" حتى اگه راضیم نباشى نعمتاشو ارزونیت کرده...
ولى دوستت اینجورى نیست...ازش یچىزى بخواى در قبالش ازت میخواد و اگه منفعتش نباشه شاید بهت نده...
خیلى عظیمه این خدا...
تو یه صورت چهار تا سوراخ به فاصله ى کمتر از یه انگشت قرار داده با چهار نوع آب متفاوت ...
از چشم آب شور میاد و از گوش آب تلخ و از دهن آب شیرین و از بینى آب زرخ*
ببین چه عظمتى داره؟
ببین بندگیشو بکنى بهت چیا که نمیده...اینکه راضى میشى به هر چى برات مقدر میکنه...
شنیدى میگن فلانى طى_الارض داره؟...
مثل آقاى بهجت...من خودم پشت ایشون توى قم نماز جماعت خوندم و فرداش که اومدم لاهیجان ایشون رو تو مسجدى دیدم....اون لحظه متوجه نشدم
ولى بعد فهمیدم....
میدونى پسرم...با توکل خدا بهت رو میکنه...نشد توسل کن...
مثلا بخواى برى پیش امام_خامنه_اى که همینجورى نمیذارن برى!!!
باید متوسل بشى به چن نفر تا کمکت کنن...
خدا هم همینطور....باید متوسل شى که دستت رو بگیرنت راضیت کنن...
شرط تحویل گرفتن خواستنه... رسیدیم آخر خط...
تلنگر ى بود براى من که بفهمم خیلى کمم ...
آیت_الله_بهجت ره
چ_ش_م_ا_ن_ت_ظ_ا_ر

التماس_دعاى_توسل

درد_دارد

درد_داره انقدر که هر شب آقامون گریه میکنه...برای چی؟

برایِ منِ روسیاهش!

درد_داره وقتی من گناه میکنم و آقام باید برام استغفار کنه...

هوایِ تو دارم آقا :"(

"هو المحبوب"

دلنوشته ام تو ادامه ی مطلب

×التماس دعایِ ویژه یکی سفارش شده خیلی محتاج دعاست واسه ی تعجیلِ فرجش که گشایش تموم بی کسی ها و گم شدن هایِ ماست... :"(

ثانیه هایِ من

ثانیه ها_ بی تو می گذرند ....

اما من_نه !

از ثانیه هایِ بی تو می مانم!!!

گذرِ ثانیه هایم بی تو؛
عجیبــــــ درد_دارد

. به پنجره هایِ اتاق که میخورد_باران_
یاد تو در حوالی دلم با خنکایِ بیشتری میوزد...

: حسِ بارانی شدن میکنم...بریزم و پاک کنم
_خودم را از "تمامِ خودم"

.: و تو میپیچی؛
و حسِ هوایِ تو بودن پشتِ شیشه ی اتاق موج میزند...
و من تمامِ شب را در حسرتِ ماندن در زیرِ "بارانِ نگاهِ تو"
             چه خوب -دلبری می کنی!

:: عاشقانه ها که برایِ تو باشد به پایان نمیرسد...
خودم را به پایان میرسانم و سرشار از تو خواهم شد...

چ ش م ا ن ت ظ ا رِ لحظه هایِ با تو بودن ها...

دلهره ام آقا

حسِ دلهره .... فهمیدنی نیست!

گاهی باید جایِ دلِ خرابی باشی که در حسرت یک دیدار دلهره دارد...

تا که کی یارش نظر می کند....:"(

"اسیر شده ام"

پناهِ این شبها و روز هایِ پر از التهابِ بی تو بودن ها _"دل،خرابم" کرده....

تو نیستی و این روزها....

می گذرد...بی...یادِ....تو

عجیبـــ غفلت زدگی خراب می کند خانه ی دلم را...:"(

السلام علیک یا اباصالح المهدی

لنگـــ...

ببخش...

برایِ تو کم میگذارم که به "کار" و "زندگی"ام برسم!

اما...هنوز نفهمیده ام؛

به تو که نرسم...

"کار" و "زندگی"ام...لنگـــ میماند....

...
♥●✿سَلامٌ عَلی آلِ یسَّ

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّهَ اللَّهِ وَ دَلیلَ اِرادَتِهِ✿●♥

بویِ مُردگی

می نویسم تا خوب یادم بماند؛

_چقدر محتاجم به نگاه هایِ بی دریغِ تو" مولایَ مهدی"

در جایی که اثری از تو نیست اثری از "زنده بودن" نیست!

در دلم که نباشی؛

"عجیبــــــ.... بویِ مردگی میگیرمــ"