یک بهانهِ ی کربلا:'(
دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۴ ب.ظ
همچو برگی فتاده بر لبِ جوی_آمدم تا مرا ببری
مثلِ عکسِ پاره پاره شده_آمدم،تا به تا ببری
قسمتم شده یا نه؟_تو بگو من کجا باشـــــم؟
همچو کودک نشته ام بی تو_تا تو من را "کجا"ببری!
حسِ یک جامانده تا ابد این است"نشدم لایق دیدار"
اشکم و آهم و قسمم_جانِ زهرا مرا ببری...
سر کنم در خزان بی تو؟_داغ عشق تو خوش باشد،
درپناهت مرا بغل گیری_ازخودم بِدَر مرا ببری!
بیتِ آخر میان خواهش و اشک_میرسد بیقرارو میداند
در پی "یک بهانه"میگردی_تشنه ای را به کربلا ببری
21مهر93/گیلان