صیــ...ـــدِ کیمیا !
جمعه, ۷ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۲۴ ب.ظ
دوباره آمدی و_من دوباره در رَهِ تو....
شبیهِ مستمندی که شده آشنایِ درت
گذشته در رَهت اینبار بیمناک تر از؛
کبوتری که شده_جیره خوارِ رَهت!
شده چو آهویی و می دود که رسد،
به پیشِ صیادی که شده صیدِ کیمیای لبت
سری به حُرمت چشمِ دلربایِ ضریح،
دوباره زیر میرود و میشود چو خاکِ بَرت
من و_گناهِ من و_طمع و_امیدِ من به حرم!
تو و_کرامتِ تو و_سایه ی دلربایِ قدت
منی که آمده ام در مسیرِ زائرِ تو
تویی که میزبانی و من هم شدم گدایِ غمت!
بگیر دستِ مرا و بخر مرا ای عشق؛
به آبرویِ دو دستِ عمویِ تشنه لبت
چه نا تمام شده شعرم کنارِ گنبد تو
هوا،هوایِ تو کرده_هوایِ نابِ شبت
16شهریور1393/گیلان
بگیر دستِ مرا و بخر مرا ای عشق؛
به آبرویِ دو دستِ عمویِ تشنه لبت....