بهم ریختــــــــه ام
شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۱۰ ب.ظ
مدتـــ ـهاستـــ نگرانِ ثانیـــه هایِ متوالیِ عبـــورِ توأم؛
باورم کن...
حسِ دلهره ام را...حسِ ترسم را بدونِ تو...
باورم کن...
مدتـــ ـهاستـــ که خالیــ کرده ام و آب و جارو زده ام "برایــِ تو"
نه...!
چه حسِ تلخی دارد تبسمهایم....
نکند این دلِ سیاه شده ام....این دلِ پر از گناهِ من..._لایقِ وجودِ تو....نباشد؟!
مجال نمیدهد فکرت به من...
______و برگه ای که از نم یادِ تو با ضربه یِ مدادم
"جایِ بغضِ نوشته ام"
_پاره میشود....
چقدر درد_دارد....غریبیِ تو
و تداوم غفلتهایم...
*آخر گذشت عمرم و قابی که رویِ آن
با خطِ خود نگاشته بودم "بیا" شکست
**رخ نشان نمیدهی....به کسیکه اصرار می کند بر اشتباهاتش!