چ ش م ا ن ت ظ ا ر

مقطعه میکنم،چشم انتظاریم را!!!_بگذار بشوم

چ ش م ا ن ت ظ ا ر

مقطعه میکنم،چشم انتظاریم را!!!_بگذار بشوم

۲۲ مطلب با موضوع «شعرهام» ثبت شده است

ادایِ عاشقی

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۶ ب.ظ

شکسته بال و پرم در هجومِ سیلِ "اَدا"

مگر بداد رسی _ مادر التماسِ دعا

گرفته حولِ دلم را پُر از سیاهیِ شرم

بگیـــر نگــــارا،تو دستــــــِ نیازِ مـــرا

پُرم زِ غفلت و آشوبِ بی تو بودنهـــا

مرا زِ قیدِ منیت هایم بکن تو جـــدا

دلم به تنگ آمده از دردِ دلهایـــم

دعا بحالِ دلم کن_شوم کنیزِ شما

من و نیازِ من و حسرتم برویِ دل

توودوایِ دل ویک سفر به کرب وبلا

سرم به سویِ زمین،در دلم هوایِ تو

نمیدهی تو براتی،رسد به دستِ گدا؟

ببخش؛دلِ بیمارِ من فقط تورا دارد

هنوز نشدم"چشم انتظارِ یوسفِ زهرا"


27خرداد94/گیلان


نگاهِ در"کسی برایِ علی،زهرا نمی شود"

يكشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۱۸ ب.ظ

امشب زبانِ کسی زِ صدا وا نمی شود

تسبیحِ مادری به بغل جا نمی شود

آری گرفته  گلویِ حسیـــــــــــنِ تو

امشب به جان،چو ناله تمنا نمی شود

انگار میدهد "صدا" در گوشه هایِ در!

آنقدر تکرار میشود که گوارا نمی شود

درخیره مانده به علی-علی خیره شد به در

چون لحظه هایِ بی تو شمارا نمی شود

جانی دِگر نمانده بود که شود گرفت...

اینبار دیگر با دشمنت مدارا نمی شود!

آب و طعام زِ دندان گرفته شد...،

آب و طعام بی تو مهیا نمی شود

مادر؛تمامِ خانه بویِ تو می دهد...

خورشید پشتِ ابر که زیبا نمی شود

جانِ علی دوباره نگاهی به من بکن

آخر کسی که برایِ علی،زهرا نمی شود

13مهر1393/گیلان

"حرم"

شنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۲۹ ب.ظ

دردم گرفته،حالِ مرا شفا_حرم

این بغض هایِ سر به سرم،گریه ها_حرم

یک شب،به زیرِ مَهِ تابانِ چشمِ تو

حالِ منِ گنهکار را دوا _حرم

بن بست رسیده ام و گره افتاده در سرم؟

حلّال این همه بُهت و گمراهیا_حرم

دلتنگ شده ام و دیدارت آرزوست

سر راست،کسی هست ببرد مرا_حرم؟

خستم؛از این همه دوری،ببر مرا

من،این گدایِ خود را،کجا؟_حرم

تو ای طبیبِ این بیمارِ مبتـــــلا

تجویز کن برایِ من "اورژانسی" تا_حرم

دور است،از زمین و زمان!بهشت است حریمِ تو

قم_کربلاست،مسیری تا کربلا_حرم

آرام میشوم...شده ام من اسیرِ تو

اری،چه خوش میدهد بانگِ یارضارضا_حرم


20دی1393/گیلان

.  این روز ها،حالم بی هوایت چنان نفس گیـــر شده که بغض هایم سکته وار در گلویم دق میکند

:  دلتنگ "حـــرم" شده ام...هیچــ جز حرمت دوای اینهمه غفلتهایم نمیشود

:. طبیبِ تمامِ دردهایِ من...عجیبــ در روز و شبهایم گیر کرده ام

:: دلم برایِ یک قدم در صحن تو تنگــ شده خانوم :"(

عطشِ شهادت

چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۲۰ ب.ظ

چادر یعنــــــــی یک نمادِ بندگــــی

مظهرِ پاکـــــی و رنگِ زندگـــــــــی

سازِ ایمــــان رویِ سرها می نهند

این یعنی؛عاشقـــــی،دلدادگــــــی


چادر یعنـــی نمـــادِ یـــک جــــــهاد

در قلــبی پاک می روید چون نماد

یعنی ایســــتاده ایم،ماها مبارزیم

از جان بریده ام...هر چه بــــادا باد


این ســر بنــــدی ست از "زهـــــرا"

نمادِ شهـــــــادت طلبی ست ما را

شوقِ آزادگی و حسینی بودنمان

نشانِ یامهدی ست رویِ سینه ها


ما یعنــــی_لحــــظه لحظه عاشقی

بادبانــــــی،چون ســـــوار عاقـــــلی

رهـــــروِ دیــــن و ولایــت،بنده ایم...

چادر یعنـــی عشق...یعنی "یاعلی"


آذرماه1391/تهران


مضطر....

شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۲:۴۱ ب.ظ

دستِ دعا در طلبت رو به آسمان!

چشمِ فقیر،بر قدمت رو به رو زمین!

جانا؛خیالِ نبودنت می کُشد مرا...

من؛بینِ اینهمه عاشق...فقط همین!

امنیجیب_مضطرم اینبار،دلبرا...

ذکرِ نبودنت شده در هر حالیم عجین!

جم،جمکران،جمعه...جامانده ام همش،

از بس جواب کرده ای به نگاهیم ازین!

سر در هوا!به یادِ تو!من مستِ رویِ تو،

آرامی و قراری ندارد که این حزین!

من بد_معترفم که به حالِ خود...

تو خوب_من که دارم به این یقین!

دست بر دعایِ تو هر شب به حالِ من

من مست،دعایِ تو می وزد...وزین!

آری جز این سراغ ندارم از کرامتت،

من مستحق نبوده و کردی مرا...قرین!

 

14آبان93/گیلان



!)آرامی و قراری ندارد، که این حزین:"(

!!)چقدر دلم تنگه جمکرانه....

یا فاطمه...إشفعی لنا عندالله

سه شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۳، ۰۳:۳۲ ب.ظ

در حرم،رسمِ ادب،سر به زمین باید داشت
قطره ای شرم گُنه،روی جبین باید داشت
به تمنایِ وصالت،چه فرستم از پیش....؟
که بجز اشک،برایت ،چه نگین باید داشت؟
آنکه بیرون زِ بهشتِ تو رود،عاقل نیست؛
ذره ای مهرِ تو را،همچو یقین،باید داشت
هر که در روزِ ولادت به وصالِ تو رسید...
انتظارِ فرجش....خُلدِ برین باید داشت!
چه کنم؟دست به پیشِ که گدایی ببرم؟
التفاتی،به منِ،زار و حزیـــن باید داشت
شرمی از روزِ ازل،بر دلِ من افتادست،
ناله ای بدرقه ی راه،وزیـــن باید داشت
منِ بیـــمار...طبیبم شدی یا معصومه"س"
نظر مرحمتی،جانبِ این،باید داشت...
گفتند اندر کرمت،شعله به دامن بزنیم
یک نگاهی به همه،منتظرین باید داشت
یا فاطمه....اشفعی لنا عند اللـــــــه؛
به تو و آل تو، احساسِ قرین باید داشت


16شهریور1392/گیلان


!)سال 91 این شعر و شروع کردم در رثای خانوم....طول کشید تا اجازه کامل شدن بهم بدن....تا روز ولادتشون کاملش کردم.
!!)طبیبِ کسیه که خوب بیمارش و میشناسه...دردشو میدونه...درمان دستشه!"چه طبیبی بهتراز خانوم"هر چی از خانوم بگم باز کمه...اندازه ای نبودم که بهترازین در مقام ایشون بگم
!!!)دلتنگِ دیدارِ دوباره ی حرمم...التماس دعای زیارت


دخیل....

يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۵۳ ب.ظ

از دور دخیلِ توام ای چشمه یِ حیات

با یک نگاهِ خود تو کربلا دهی برات....

اینجـــا_بدونِ یادِتو آواره می شوم؛

یک دم نگاهی کن و این اسیر را بده نجات!


http://freeupload.in/uploads/154031919.1413579674.jpg


درد_دارد:

1-ایوای بر اسیری،کز یاد رفته باشد...

2-امسال هم زائرانِ کربلایت پای پیاده می آیند...دوباره نطلبیدی جانا!