چ ش م ا ن ت ظ ا ر

مقطعه میکنم،چشم انتظاریم را!!!_بگذار بشوم

چ ش م ا ن ت ظ ا ر

مقطعه میکنم،چشم انتظاریم را!!!_بگذار بشوم

۲۲ مطلب با موضوع «شعرهام» ثبت شده است

ادای عاشقی

يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۴۷ ب.ظ
آری؛

دارم فقط_ادای عشق تو را در میاورم
امشب چو اشک_این قائله را سر میاورم
دستگیرتو نشد_این دلِ بی آبرویِ من
یاللعجب!_چه شد؟نکند شَر بیاورم؟...
لکنت گرفته زبان و_دیده می دهد صدا،
بغضی گرفته راهِ گلو....نوا در بیاورم؟
آری شکست،بغض و_نگاهم بسویِ توست
گفتی که باید_چشمانِ خود را تَر بیاورم!
دیدی چه شد؟_حالِ عطش در فراقِ تو؟
باری شده_برای تو جز دردِسر بیاورم؟
خوش نیست....حال و هوایِ دلم_بگو؛
اینجا چطور_عشقِ تو در بَر بیــــاورمـــ؟


اسفند1392/گیلان



*درد دارد.....ادای عاشقیم:"(

نشانه"...."

شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۵۸ ب.ظ

دارم فقط_نشانه ای از خاکِ پایِ تو

دارد چه زود_می گذرد این هوایِ تو

این سان_شبیه قلم،خط کشیده ام

بر رویِ خاکِ دلم_زیرِ پایِ تو....

قدری نگاه کن_به حال و هوایِ من؛

آیا نمیشود که شوم_آشنایِ تو....؟

چیزی بگو....دست نگه دار،جانِ من

اشکی گره شده_آری برای تو!!!

آری_به یُمن یادِ تو بر رویِ دیده ام

شبنم گرفته کمی_جانم فدای تو

قدری وزیده نسیمِ قدومِ عـــشق،

سبز است جهان_به عطرِ دلربایِ تو


23خرداد1393/گیلان


#آقا گذری کن زِ ایوانِ دلم....

##این روز ها بیش از همیشه محتاج به جمکرانم....

###اگر اونی که باید بود،میبود....حال هیچکسی خراب نبود!

صیــ...ـــدِ کیمیا !

جمعه, ۷ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۲۴ ب.ظ

دوباره آمدی و_من دوباره در رَهِ تو....

شبیهِ مستمندی که شده آشنایِ درت

گذشته در رَهت اینبار بیمناک تر از؛

کبوتری که شده_جیره خوارِ رَهت!

شده چو آهویی و می دود که رسد،

به پیشِ صیادی که شده صیدِ کیمیای لبت

سری به حُرمت چشمِ دلربایِ ضریح،

دوباره زیر میرود و میشود چو خاکِ بَرت

من و_گناهِ من و_طمع و_امیدِ من به حرم!

تو و_کرامتِ تو و_سایه ی دلربایِ قدت

منی که آمده ام در مسیرِ زائرِ تو

تویی که میزبانی و من هم شدم گدایِ غمت!

بگیر دستِ مرا و بخر مرا ای عشق؛

به آبرویِ دو دستِ عمویِ تشنه لبت

چه نا تمام شده شعرم کنارِ گنبد تو

هوا،هوایِ تو کرده_هوایِ نابِ شبت

 

16شهریور1393/گیلان

 

یا رضا

جمعه, ۷ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۳۵ ب.ظ

امشب بگیر،دستِ مرا "شکیبا"تر از تو نیست

درباوریم،همه....که "مسیحا"تر از تو نیست

امشب،شبِ ولادتِ تو من زنده می شوم...

دستی دگر مرا "گیرا" تر از تو نیست!!!!

من تشنه ام،عطشی دست داده است،

آب هست ولی "گوارا" تر از تو نیست....

ای مهربانتر زِ مادر_برای طفـــــــــــــل؛

یا ایها الرئوف "والا" تر از تو نیــســت....

چشمی که تَــر شد به یُمنِ اسمِ تو؛

دیگر برایِ ناله "تعالی" تر از تو نیــست

بی شک؛خراسان زِ قدومت دلنشین شده

در صحنِ این جهان کسی"دلربا" تر از تو نیست

ای مهربانترین کرمِ سفره ی گـــدا

در دیده ام کسی "آشنا" تر از تو نیست

کاش مرا دمی به نگاهت گذر دهی

یوسف به حرف آمده که "زیبا"تر از تو نیست

عالم فدایِ جلوه ی شمس الشموسیت؛

نزدِ خدا،احدی "رضا" تر از تو نیست!


26شهریور1393/گیلان

یا ایها الرئوف

جمعه, ۷ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۱۹ ب.ظ

مشهدت برای خود کربلای من است

صحن و ضریحِ پر نورت سرایِ من است

ای آشیانِ من از خطرهای این دنیا

پنجره فولادت آشنایِ من است....

همچو آهو جسته از این همه خطر

باز آمدن بسویت فتوایِ من است....

اشکانم که چون باران به زمین میریزد،

برای"اذن دخول"_تحفه هایِ من است

پابرهنه آمده ام بسویِ حرمت...

گلدسته های گنبدت،رَهنمایِ من است

تداعی کربلـــــا و تشنگی و خستگی

فقط رسیدن "جان به یار"سَزایِ من است

نقاره ها چون به صدا می آیند...؛

پروازِ کبوتران ِ حرمت آوایِ من است!

باز میگویم حاجتم را به تو ای دیار عشق

فقط جان دادن برای یار"نوایِ"من است


آبانماه1391/تهران



عاشقِ سربـــ.....ـــار

سه شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۴۵ ب.ظ

چشم من نیست که نیست_لایقِ دیدار هنوز

آری...باز هم نشده ست_رهروِ دلدار هنوز

دست من بود که انقدر پریشان شده ای...

هر چه باشد_منم آن "کهنه طلبکار" هنوز!

طلبــت_یادِ منو_دستِ قنوتــت هر شـــب

نکنی رد، تو که این_"عبدِ گنهکار" هنوز؟...

می کُشد مهرِ تو و اشکِ به چشمِ تو مرا

کنم از شرم،همش_چهره به دیوار هنوز!

شرمم از لـــــطفِ رضایی تو استـــــــــ

تا که انقدر شدم_از تو طلبکــــــــار هنوز!!

چَقَدَر از سرِ نادانیِ من گریه کنی؟؟؟

منم از اشکِ تو_انگار نه انگار....هنوز؟!:'(

تو کنی باز "رَهی" از سفرِ کرب و بلا...

منم آسان بدهم_از دستِ تو هر بار هنوز

بکنی یا نکنی دیده به این"عبـــدِ ذلیل"

این منم_گریه کُنت"عاشقِ سربار" هنوز!


4آذر93/گیلان


یک بهانهِ ی کربلا:'(

دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۴ ب.ظ

همچو برگی فتاده بر لبِ جوی_آمدم تا مرا ببری

مثلِ عکسِ پاره پاره شده_آمدم،تا به تا ببری

قسمتم شده یا نه؟_تو بگو من کجا باشـــــم؟

همچو کودک نشته ام بی تو_تا تو من را "کجا"ببری!

حسِ یک جامانده تا ابد این است"نشدم لایق دیدار"

اشکم و آهم و قسمم_جانِ زهرا مرا ببری...

سر کنم در خزان بی تو؟_داغ عشق تو خوش باشد،

درپناهت مرا بغل گیری_ازخودم بِدَر مرا ببری!

بیتِ آخر میان خواهش و اشک_میرسد بیقرارو میداند

در پی "یک بهانه"میگردی_تشنه ای را به کربلا ببری


21مهر93/گیلان